بیمه و تامین اجتماعی

اشتراک : بیمه و تامین اجتماعی
با سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان و سروران گرامی؟ ​​​​​​​​​اینجانب شفیق حسنی(متولد سال 1365 دارنده شماره ملی2889962652 ش.ش 36 فرزند علی می‌باشم) سوالم در رابطه با ازکارافتادگی بیمه تامین اجتماعی هستش،بنده از سال 95 تا به الان تحت نظر انواع دکتر و دارو درمانی وهنوز هم داروی اعصاب،تیروئید، عفونت معده، کمبود ویتامین(ب)،و پوکی استخوان، مصرف میکنم اگرچه این مدت تمام دارو مصرفکردم ولی بهبودی پیدا نکردم بلکه بیماری بنده رو به پیشرفت است درضمن این دو نوع بیماری را هم دارم ولی بخاطرشان دارویی مصرف نمیکنم فلج تارهای صوتی، ضایعه نغاعی؟بنده بعد از دو سال و چندی دارو مصرف کردن و خوب نشدن در تاریخ 98/2 درخواست ازکار افتادگی از بیمه کردم ولی متاسفانه بدلیل نبودن حرکات اسکیزوفرنی در جواب کمیسیون پزشکی بیمه ازکارافتادگی کلی نمی‌باشد درصد نزده بودند فقط نوشتند که 66%کمتر است درخواست اعتراض به کمیسیون دادیم که یک ماه فرصت داشتم رو تقدیمشان کردم واینبار وهمان سال 98 رفتم کمیسیون تجدید نظر ولی متاسفانه از شانس بد من بخدا قسم بنده فرصت پیاده شدن را پیدا نکردم که یکی از نفراتی که کمک من اومده بودند جلوتر ازما پیاده شد و ما تا خواستیم ماشین رو پارک کنیم همون اطراف اداره این شخص اومد و گفت زود باشید اسمت رو خوندن واینم بگم ما از شهرستان رفته بودیم که با محل چهار ساعت فاصله داشت خلاصه هر جوری بود منو پیاده کردن از ماشین و اولین نفری که رفت داخل من بودم با اینکه حداقل 30 نفر آنجا نشسته بودند اصلا هنگ کرده بودم تو این چند دقیقه که گذشت هر حرفی که از من میپرسیدند من فقط نگاهشون میکردم تا اینکه همراهم را صدا زدند و اون شخص اصلا با من زندگی نمی‌کرد تا بفهمه من چی میکشم چند سوالی از وی پرسیدند اصلا یادم نیست راجب چه چیزی ازش سوال کردند بعد اونجا بود بخدا قسم میتونم هزار بار قسم بخورم که صورت نفرات کمیسیون دوم رو بجز از نفر که خانم دکتر بودند رو ندیدم به جان خودم و دوتا بچم این تو مغزم مونده از اون روز که همین خانم دکتر به شخصی که همرام بود گفت عصاها رو ازش بگیر وبهش بگو حرف بزنه مگه نه ضرر میکنه اینو که گفت باز هم بخدا قسم نیمی از راه برگشت رو اومده بودیم که بخودم اومدم وکمی بعد ازشون پرسیدم هنوز نرسیدیم منظورم واسه کمیسیون بود جوابمو دانند گفتند بزار برسیم خونه من تو اینهمه وقت قسم نمی‌خورم چون اگر هزار بار دیگه هم قسم بخورم اگه دلتون نخواد باور نمی‌کنید ولی به هرکی که میپرستید و باورش دارید من اینوقت همش توی زندانی بودم که فقط نفرات مهم رو آنجا میبردن من از بین این اشخاص کسی رو نمی‌شناختم و زندان که در یک بیابان درست شده بود همین قدر تو ذهنم مونده؟که با حرف خانم دکتر بنده بد برداشت کردم و وقتی این حرف رو به همراهم زد دست خودم نبود یهو رفتم تو فکر زندان به فرار بیشتر فکر میکردم که از زندان فرار کنم تا بخودم اومدم نصفه راه برگشت رو اومده بودیم؟بعد از چند وقت جواب کمیسیون تجدید نظر اومد که زده بودند رای بدوی مورد قبول است از؟ حال میخواستم بدونم چرا هیچ درصدی نزده بودند و فقط نوشته بودند که 66%کمتر است و بیماری این شخص رو به پیشرفت هست و جواب دقیق رو گذاشتند واسه 5 سال بعد که ببینن حال من چجوری میشه و از اون موقع تا به حال 9 تا نامه ازکارافتادگی کلی بهم دادند که(2نامه دکتر مغز و اعصاب 3نامه دکتر اعصاب و روان 1 نامه دکتر ارتوپد 1 نامه دکتر داخلی 1 نامه دکتر عمومی رئیس سازمان بیماران خاص و صعب العلاج و 1 نامه هم از دکتر گوش و علق وبینی؟با دکتری که اولین بار نامه دادند ده تا دکتر؟و تا به حال چند روزی پیش بودش که مدارک رو فرستادیم استان و بهم زنگ زدن که این مدارک مال پارسال هستش و مدارک ساله 1400 باید داشته باشید و برامون ارسال کنیم البته دکتر داخلی که گفتم دو سه روز پیش بود که بعد از انجام آزمایشات نامه را بهم دادند؟حال بنده موندم که باید چکاری انجام بدم وکجا برم، به کی بگم دردمو بجز شما حالا که از همه لحاظ از حالم گرفته تا وضعیت مالیم موندم که خاکی باید رو سرم بریزم خودم اگه تنها و مجرد هم که بودم به هر حال زن و دوتا بچه اتفاقا مادرم هم با بنده زندگی میکنن پدرم هم به رحمت خدا رفتند خانه ای اجاره بخدا قسم پول قبض آب وبرق را یک سال بیشتر که پرداخت نکردم و 5 ماهی هم میشه که گاز اومده روستا ترس اونم اومده توی دلم بعضی وقتها اصلا خیلی وقتها به خودکشی فکر میکنم میگم وقتی من بمیرم به بازمانده هام که مستمری متعلق میگیره ولی وقتی چشمام به دوتا دخترام میفته چون دخترم هستند پشیمون میشم مگه نه به خدای احدو واحد تا به حال صدبار صدبار خودم رو از این زندگی خلاص میکردم ولی باز هم خدا را شکر تا کسی خودش نبینه نمیدونه که چی کشیدم توی این 5 سال 5میلیون بار مردم و زنده شدم؟ فقط یکی از دردهایم رو اینجا بیان میکنم  که از همه دردهام کوچکتر هست.،اونم اینه که وقت مدارس باز شدن برسه و وقتی بچه ها میرن مدرسه یک وقتی که میدیدم تمام بچه مدرسه ای ها چه دختر و چه پسر تمام لباس نو کفش نو کیف نو؟ فقط بچه من بودش که با همه فرق داشت و کفش کیسه برنج بود کفش هایش مال دوستش بودن که سال قبلی برای مدرسه پوشیده بود ولی از کفش های خودش نو تر بودند می پوشید و دوسال بود که بهش قول داده بودم که اگه همه نمره هاش خیلی خوب باشند براش سال بعد اگه رفت مدرسه واسش همه چی نو میگیریم چون نمی‌رفت مدرسه میگفت همکلاسی ها مسخرم میکنن ن هم این قول را بهش دادم از درس که تموم شد کارنامش را که گرفتیم همشون خیلی خوب بودن نمره هایش اونوقت بچم می‌پرید بالا میومد بوسم می‌کرد و می‌گفت حالا بگو کی میرم شهر واسم لباس نو بخری وقتی به جیبهایم نگاه کردم یک بغضی اومد توگلوم مادرش اونجا بود اومد دستش را گرفت و برد بیرون از اتاقی که من 24 ساعت شبانه روز توی اون اتاقم بعد با لبخند وارد شد وگفت اشکالی نداره واسه عید سال نو واسم میخری گفتم صدرصد سال نو چند روزی مونده بود یک روز بعد از چهارشنبه سوری بود فکر کنم که بچم اومد و دوباره بهم گفت دختر فلانی وفلانی امروز میرن خرید فهمیدم که چی میخواد بگه ولی متاسفانه سرسال هم نتونستم چیزی برایش بگیرم وهیچ کاری هم از دستم برنیومد جز اینکه وقتی بوسش کردم ورفت بیرون از اتاق شروع کردن به گریه کردن از خدا میخواستم همون لحظه روحم رو بگیره ولی چرا روحم از دهنم نمیومد بیرون نمیدونم؟خیلی شبیه به داستان میمونه ولی متاسفانه یک حقیقت واضع واشکار بودش نمیدونم گناهم این بود که پیرمردی به اسم پدر را با کولم 3 سال تمام اینو واونور بردم تا بلکه از دردهایش کم بشه تا اون زنده بود منو تو رخت و خواب ندید پدرم روحت شاد اینقد درد داشتم که فکر نکنم حضرت ایوب اینقدر زجر دیده باشه؟به جان خودم و دوتا اولادم دوسال بیشتره من پشت نوبتی بهزیستی هستم؟ بنده یکی از بدبختها این مملکت هستم؟ تو رو خدا راهنمایی کنید بخدا رسیدم به پوچی به بن بست رسیدم؟ 
دکمه بازگشت به بالا